در سال 1879، در شب کریسمس دهکدۀ منلو پارک غرق در نور بود. جادوگر منلو پارک با لامپ های رشته ای تمام مسیر آزمایشگاه را روشن کرده بود. مهمانها با چشمهای گشاده شده و صورتی حیرت زده یکی پس از دیگری به ردیف لامپ رشته ای نزدیک میشدند. و از اینکه یک حباب شیشهای، به کمک چیزی شبیه نعل اسبی وارونه روشن شده، گفت و گو میکردند. مهمانی آن شب به مناسبت سال نو بود، اما بیش از آن، طلوع عصر الکتریسیته را نوید میداد.
داستان زندگی توماس ادیسون، اختراع لامپ رشتهای و بعد دعوایش با تسلا و وستینگ هاووس بر سر جریان مستقیم یا متناوب، که بعدها به جنگ جریانها معروف شد، هنوز هم نقطههای تاریک روشن زیادی دارد. به هر حال نظر شخصیام این است که اگر لامپ رشته ای را مهمترین گجت قرن نوزدهم و انقلاب صنعتی بنامیم، خیلی ادعای بزرگی نیست. پس اگر موافق هستید، برویم و ببینیم که جریان این همه دعوا و جر و بحث چه بوده و چرا همه چیز آنطوری که فکر میکنیم، نیست.
جادوگر مِنلو پارک
داستان از کریسمس سال 1879 میلادی و از دهکدۀ کوچک منلو پارک شروع میشود. برای اینکه بهتر با داستان جلو برویم، دهکدهای را تصور کنید که کمتر از بیست خانۀ چوبی در خودش دارد. و عجیبترین چیز در این دهکده یک ساختمان مرموز است. ساختمانی که از دیگر خانهها بزرگتر است، آدمهای زیادی به آن رفت و آمد دارند. و از صبح تا شب سروصداهای عجیبی از آن به گوش میرسد. دیگر اینکه برخی از اهالی روستا مدعی شدهاند که شبها، درست وقتی همه جا غرق در تاریکی مطلق است و فقط چراغهای نفتی و شمعهای پارافینی پت پت میکنند، از پنجرههای این ساختمان مرموز نوری را دیدهاند. نوری که بیشتر شبیه یک خورشید کوچک بوده. خورشیدی که البته فقط چند دقیقه طلوع کرده و بعد بلافاصله خاموش شده است.
این ساختمان مرموز آزمایشگاه توماس الوا ادیسون است. مردی که تا قبل از اختراع لامپ رشته ای نیز با نام جادوگر منلو پارک شناخته میشد. در آن سالها اختراع گرامافون و نوآوریهایش برای بهبود سیستم تلگرافخانهها و تلفن باعث شده بود تا روزنامهها این لقب را به او بدهند و از طرفی نظر سرمایهگذارها هم به این مرد بزرگ جلب شود.
در سال 1841 فردریک دو مولینز (Frederick de Moleyns) انگلیسی اولین لامپ رشتهای را ساخته بود؛ اما اختراع او هرگز کاربرد تجاری پیدا نکرده بود. دلیلش هم عمر پایین این لامپ بود. پس از آن دانشمندان زیادی به سراغ تولید این دسته از لامپها رفتند. اما تا اواخر دهۀ هشتاد هیچ توفیقی در این زمینه حاصل نشد. تا اینکه توماس ادیسون با الگوگیری از لامپ دو مولینز مدعی شد که میخواهد دست به تولید لامپ رشته ای بزند. ادعایی که یک بار دیگر نام جادوگر منلو پارک را بر سر زبانها انداخت و نظرها را به آزمایشگاه او در یک دهکدۀ کوچک جلب کرد.
جادوگر وارد عمل میشود
وقتی قرار شد ادیسون به سراغ تولید یک لامپ ایمن برود، کمتر کسی انتظار چنین توفیقی را داشت. اما جادوگر 31 ساله نه فقط به تولید لامپ رشتهای که به تجاری کردنش هم فکر کرده بود. او تصمیم داشت در کنار تولید لامپهای رشتهای یک سیستم روشنایی کلی را به کمک یک ژنراتور تغذیه راه اندازی کند.
ادعای ادیسون در آن روزها به قدری بزرگ بود که باعث شد هجمهای علیه او شروع شود. قرن نوزدهم قرن تجاری سازی ایدهها بود و همین مسئله باعث یک رقابت تنگاتنگ بین شرکتهای تجاری شده بود. تا قبل از اختراع لامپ این شرکتهای گاز و تولید نفت سفید بودند که وظیفۀ روشنایی شهر و خانههای مردم را برعهده داشتند. طبیعی بود که اختراع یک سیستم روشنایی جدید خیلی به مذاق این شرکتها خوش نیاید. نتیجه اینکه وقتی کار به جنجالهای خبری کشید، ادیسون مدعی شد که در کمتر از چند ماه از سیستم روشنایی جدید خود رونمایی میکند.
البته قبل از ادیسون در سال 1854 نخستین لامپ الکتریکی اختراع شده و تجاری سازی هم شده بود. اما این لامپها که اصطلاحاً قوسی نامیده میشدند، هرگز به خانهها راه پیدا نکردند. لامپهای قوسی نور خشنی داشتند و انرژی زیادی مصرف میکردند. به همی خاطر نهایتاً با نصب آنها در برخی از میدانهای اصلی شهر نیویورک موافقت شده بود.
لامپ رشته ای پلاتینی
او کار را با یک تیم بیست، سی نفری و در آزمایشگاهش شروع کرد. ایدۀ اولیۀ آقای جادوگر ایجاد خلأ در حباب لامپ و استفاده از یک رشتۀ پلاتینی بود. زمانی که دو سر این رشتۀ پلاتینی در مدار جریان الکتریکی قرار میگرفت، این رشتۀ پلاتینی بدون سوختن (چون اکسیژنی در کار نبود) روشن میشد. اما ادیسون خیلی زود تصمیم گرفت این ایده را به قبرستان اختراعاتش بفرستد. زیرا پلاتین فلزی گرانبها بود و تولید چنین لامپی هرگز به مرحلۀ تجاری شدن نمیرسید.
پس از اینکه ایدۀ استفاده از پلاتین شکست خورد، ادیسون به سراغ رشتههای کربنی رفت. ابریشم خام، چوب پنبه و حتی موهای ریش دو تن از کارمندان آزمایشگاه چیزهایی بود که ادیسون یکی پس از دیگری امتحان کرد. اما موفقیت کسب شده ناچیز بود.
سرانجام در اکتبر سال 1879 ادیسون به بزرگترین موفقیت خودش در آزمایش لامپ رشته ای دست پیدا کرد. در آزمایش جدید از چوب درخت بامبو برای تولید رشتههای لامپ استفاده شده بود. این لامپ نزدیک به سیزده ساعت آزمایشگاه منلو پارک را روشن کرده بود و یک پیروزی بزرگ برای آزمایشگاه به حساب میآمد.
نوری به روشنایی غروب آرام ایتالیا
اگرچه ادیسون سعی داشت تا مدتها جلوی انتشار خبرهای اختراع جدیدش را بگیرد. اما جنجالی که از همان ابتدا به پا کرده بود، خبرچینهای شرکتهای رقیب و خبرنگارها را هر روز به منلو پارک میکشاند. همۀ آنها خیلی خوب میدانستند که جادوگر منلو پارک به این راحتیها تسلیم نمیشود.
سرانجام در 21 دسامبر 1879 روزنامۀ نیویورک هرالد (New York Herald) در مقالهای تمام صفحه اعلام کرد: «پیروزی بزرگ آقای مخترع در تولید لامپ رشتهای! نوری به روشنی غروب آرام ایتالیا». خبری که خیلی زود شهر نیوجرسی و دیگر شهرهای آمریکا را پر کرد و حساسیت بیشتری را به وجود آورد.
با اینکه در روزنامهها اعلام شده بود ادیسون در شب سال نو نمایش عمومی خودش را برپا میکند، اما در ده روز باقی مانده از دسامبر هر روز منلو پارک پر از خبرنگارها و مردمی بود که به طرز مشکوکی در اطراف آزمایشگاه رفت و آمد میکردند، تا نگاهی دزدکی به اختراع جدید ادیسون بیاندازند. نتیجه اینکه آزمایشگاه منلو پارک در آخرین روزهای سال تقریباً تعطیل شد.
شب سال نو و نمایش عمومی لامپ رشته ای
شب سال نو منلو پارک غرق در جمعیت بود. حضور این همه جمعیت برای یک دهکدۀ کوچک عجیب به نظر میرسید. مردها و زنها با لباسهایی نو و براق که خبر از رسیدن سال جدید میداد، یکی یکی از قطار نیوجرسی به منلو پارک پیاده میشدند تا سال نوی خودشان را در تلألوی لامپ رشته ای جشن بگیرند.
درهای آزمایشگاه بالاخره در ساعت هشت شب بر روی عموم باز شد. 25 چراغ برقی درخشان در حبابهای شیشهای در کنار قفسهها میدرخشیدند. نورشان تمام فضای آزمایشگاه را روشن کرده بود. ادیسون از بالکن دفترش به چهرۀ مردم در زیر نور لامپ رشتهای خودش نگاه میکرد و از اینکه دهان مردم از تعجب باز مانده بود، کیف میکرد.
البته کار دیگر کارکنان آزمایشگاه به همین سادگیها نبود. آنها در کنار نمایش لامپهای روشنایی باید حواسشان را جمع میکردند که به تجهیزات شکنندۀ آزمایشگاه آسیبی نرسد یا کسی چیزی را در آن ازدحام ندزدد. از طرف دیگر تماشاگرانی که به منلو پارک آمده بودند، درخواست خرید لامپها را داشتند. و بالاخره یک نفر باید به آنها جواب میداد که خبری از فروش لامپ نیست. بماند که فردای آن روز مشخص شد هشت عدد از لامپهای روشنایی در ازدحام جمعیت به سرقت رفته است.
آقای جادوگر هستم، بفرمایید
پس از چند دقیقه نوبت به سؤال و جوابها رسید. خبرنگارها و دانشمندهای تازهکار دور تا دور ادیسون را گرفته بودند و جادوگی جوان با دستهای سیاه شدهاش مشغول جواب دادن شد. برای همه عجیب بود که چطور یک رشته پنبه، چیزی شبیه یک تکه کارتن دو اینچی، بین دو میله قرار گرفته است؛ که انگار یک نعل اسب وارونه بود و میتواند فضای داخل یک حباب گلابی شکل را ساعتها روشن کند.
ادیسون برای اینکه تعجب حاضرین را بیشتر کند، به سراغ یک لامپ رشتهای رفت، آن را برداشت و برای اینکه جادوی خودش را کامل کند، آن را توی یک پارچ آب فرو برد. فردای روز بازدید تیتر روزنامهها این بود: «یک جادوی واقعی! لامپ رشتهای ادیسون برخلاف تمام چراغهای گازی و نفتی در زیر آب هم روشنایی خودش را حفظ میکند.»
در آن شب ادیسون سعی کرد با صبر تمام به سؤالها جواب دهد و حتی شکاکانی که برای خرد کردن او آمده بودند هم سؤالهایشان بیجواب نماند. در روزنامهها ذکر شده بود که لامپ رشتهای جدید سوسو نمیزنند، با جریان باد یا آب خاموش نمیشوند و نور ملایمشان مانند لامپهای قوسی چشم را آزار نمیدهد.
مخالفت با ثبت اختراع لامپ رشته ای در ادارۀ اختراعات آمریکا
پس از اینکه بازدید عمومی انجام شد، شرکتهای گاز در شوکی بزرگ فرو رفتند. سپس یکی یکی پای سرمایهگذارها به میان آمد. اما قبل از هرچیزی ادیسون قصد داشت اختراع خودش را به ثبت برساند. و سپس به سراغ تجاری سازی لامپ رشته ای برود. مسئله اصلی این بود که ادارۀ اختراعات آمریکا با درخواست ثبت اختراع ادیسون مخالفت کرد. کارکنان این اداره معتقد بودند لامپ روشنایی الکتریکی پیش از این اختراع شده و برپایۀ کارهای ویلیام سایر بوده است. در واقع تنها کاری که ادیسون آن را انجام داده، بهبود ایدۀ ویلیام سایر و استفاده از رشتههای کربنی بوده است. در نتیجه نهایتاً اجازۀ ثبت امتیاز رشتۀ زغالاندود را برای ادیسون صادر کردند.
پس از این مخالفتها ادیسون تصمیم گرفت اختراعش را در اروپا و انگلیس به ثبت برساند. اما در این راه هم یک بار دیگر به مشکل خورد. این بار پای یک دانشمند دیگر وسط بود. جوزف سوان، دانشمند جوان انگلیسی نمونهای از لامپ رشته ای را پیش از ادیسون ثبت اختراع کرده بود. اگرچه لامپ سوان به خوبی لامپ ادیسون نبود، اما باعث شد یک دعوای حقوقی بزرگ بین این دو در بگیرد. در نهایت دو طرف رضایت دادند که برای رعایت مساوات شرکت الکتریسیتۀ ادیسون را در بریتانیا به ثبت برسانند.
به هرحال، ایدۀ ادیسون به قدری شگفتانگیز بود که سرمایهگذاران زیادی برای راه اندازی نخستین کارخانۀ بزرگ نیویورک مایل به همکاری با او باشند.
پ.ن: برای اینکه داستانمان خسته کننده نشود، ادامۀ آن را نگه میداریم برای قسمت بعد. در قسمت بعد قرار است از نیکولا تسلا، جرج وستینگ هاوس و یک دعوای علمی صحبت کنیم. از جنگ جریانها.