القصه هفتهی پیش گفتیم که کمکسالدوله تصمیم گرفت داستان شکار را از زبان کمکسیوس بزرگ، یعنی پدرِ پدرِ پدربزرگش نقل کند و آن را در دفتر گجتنامه ثبت نماید. و حالا بشنوید ادامۀ داستان ابزار شکار را و اینکه چطور انسانهای اولیه نخستین تلهها و سلاحهای شکاری را ساختند و از آن برای شکار حیوانات استفاده کردند.
کمکسالدوله در پارک محل
در آیات و روایات است که کمکسالدوله از همان روزی که پیک پیتزایی از راه رسید، داستان پدرِ پدرِ پدربزرگش را از یاد برد. تا اینکه یک اتفاق دوباره او را به یاد کمکسیوس بزرگ و ابزار شکار انداخت. داستان از این قرار بود که روزی کمکسالدوله همینطور که از سر کار به خانه برمیگشت، هوس گردش به سرش افتاد و تصمیم گرفت قبل از رفتن به خانه کمی توی پارک قدم بزند. و بعد همینطور که دور زمین بازی بچهها میچرخید، چشمش افتاد به گربهای که پشت یکی از درختچههای پارک کمین کرده بود. کمی جلوتر، وسط چمنهای پارک هم یک گنجشک از همهجا بیخبر روی دوپایش نشسته بود و سعی میکرد تکه کیکی را با نوکش برچیند. گنجشک بیچاره گرفتار کار و بارش بود که یکباره گربۀ ناقلا از پشت درختچه بیرون پرید و با اولین پرش تعادل گنجشک را برهم زد. راستش چون ادامۀ ماجرا پر از صحنههای خون و خونریزی است دوست ندارم روایتش کنم. اصلاً از خیر این چند دقیقه بگذریم و برویم جلوتر! کمکسالدوله همینکه صحنۀ شکار گربه را دید، دوباره یاد جد بزرگش کمکسیوس خردمند افتاد. مردی که اولین تله شکاری را برای انسانهای نخستین طراحی کرد و باعث شد تا انسانها در سلسله مراتب شکار چند ردهای بالا آمده و سری توی سرها دربیاورند. به شکلی که دیگر حتا از شیرهای جنگل هم ترسی نداشتند و وقتی شعلۀ آتشی به دست میگرفتند، رو به شیرها میکردند و میگفتند: «نکند هنوز هم ادعای سلطانی داری؟» و خب اگر صادق باشم، شیرها هم خیلی از دردسر خوششان نمیآمد. برای همین دمی تکان میدادند و مثل بچهی آدم میگفتند: «نه آقا. ما غلط بکنیم. ما اصلاً شیر کی باشیم!»
کمکسالدوله دست به قلم میشود
خلاصۀ کلام، صحنهی شکار گربه و یادآوری خاطرات جد بزرگ باعث شد تا کمکسالدوله تصمیم بگیرد ادامهی داستان شکار را همانجا و همان وقت بنویسد. این شد که کتابخوان الکترونیک و قلم هوشمندش را از کیف بیرون آورد و نشست روی اولین نیمکت چوبیای که نزدیکش بود. بعد فایل مربوط به داستان شکار را باز کرد و شروع کرد به نوشتن:
بخش دوم – فصل اول – ابزار شکار
به نقل از سوزنی کمکساندی چنین گفتهاند که از وقتی کمکسیوس خردمند اولین شیوۀ شکار را اختراع کرد، انسانها رفته رفته در طبیعت قدرت گرفتند. به این شکل که یک وقتهایی بخشی از جنگل را آتش میزدند و تمام حیوانات آن را کباب میکردند. اما این کار یک نکتۀ منفی هم داشت. انسانهای اولیه چیزی به اسم آتش نشانی نداشتند. به همین خاطر گاهی کنترل آتش برایشان سخت میشد. در نتیجه آتش کل جنگل را نابود میکرد و به خانههای چوبی خودشان هم میرسید. که خب چیز مطلوبی نبود. این طور شد که کمکسیوس و همکارانش به این فکر افتادند تا روشهای جدیدی را برای شکار کردن امتحان کنند.
نخستین ابزار شکار
اگر به شکل سنتی به قضیه نگاه کنیم، نخستین ابزار شکار سنگهای نوک تیز بود. اوایل انسانها از تنها اسلحۀ در دسترسشان که سنگهای روی زمین بود، برای دفاع از خودشان بهره میبردند. اما کمکم دیدند اگر مهارتشان در سنگ اندازی را بهبود ببخشند، بهتر میتوانند از آن استفاده کنند. و این طور شد که به فکر استفاده از سنگ برای شکار کردن نیز افتادند. اما اگر کمی مدرنتر به قضیه نگاه کنیم، نخستین ابزار شکار با کشف آتش و کشف فلزاتی مثل آهن و مفرغ ساخته شد. ساختن نیزههای چوبی به همراه سرنیزههای فلزی، چماقهای بزرگ، آتش افکنها و …. جزء مواردی بود که فرایند شکار را بهبود بخشید. البته این همه نه فقط توسط کمکسیوس خردمند که به کمک قبایل اطراف و این طرف و آن طرف ساخته شد و گسترش پیدا کرد؛ اما از آنجا که انسانهای اولیه خیلی با هم دوست و رفیق بودند، حاضر بودند ابزار شکار خود را در ازای گوشت شکار در اختیار همسایههایشان قرار دهند. من که کمکسالدوله هستم، دارم فکر میکنم شاید اصلاً همین کار باعث شده تا شغلهای دیگری هم در جامعه شکل بگیرد. مثلاً مردها و زنهایی که بلد نبودند شکار کنند یا حوصلهشان نمیشد، ترجیح میدادند ابزار شکار بسازند و بعد آن را به شکارچیها بفروشند. یا مثلاً یک عدهای بودند که صبح به صبح به جنگل میرفتند و شکارهای کباب شده را جمع میکردند. بعد هم لابد در جمعه بازاری، شنبه بازاری چیزی این گوشتها را میفروختند!
فصل دوم: سوار بر ماشین زمان، رو به جلو
کمی از فضای انسانهای نخستین فاصله بگیریم و ببینیم قرنها بعد چطور انسانها دست به شکار میزدند. در این سالها ساز و کار ابزار شکار به کلی تغییر کرده بود. انسانها در ساخت ابزار فلزی و چوبی به مهارت بیشتری دست پیدا کرده بودند و مهمترین سلاحشان همان فکر و خلاقیتشان بود. (خلاقیتی که بیشتر از هرچیزی آن را مدیون جد کبیرم کمکسیوس بودند.) رفته رفته با ساخت سلاحهای جدید رویکرد انسانها دربارهی فرایند شکار هم عوض شد. به این فکر کنید که یک انسان اولیه هستید و صبح به صبح از خواب بیدار میشوید و تا خود شب دنبال آهو و خرگوش و شیر و پلنگها میدوید. خب شما بودید از این وضع زندگی خسته نمیشدید؟ پیش خودتان نمیگفتید این دیگر چه وضع زندگی است؟ از صبح تا شب میدویم تا فقط شکممان را سیر کنیم؟ انسانهای اولیه هم یقین همین فکرها را کردند که نتیجهاش شد استفاده از ابزار شکار و ساخت و طراحی تلههای شکاری.
تلههای شکاری، ابزاری برای شکارهای کوچک و بزرگ
در تصاویری که از نقاشیهای غارهای اروپا به دست آمده، این طور مشخص است که انسانهای عصر حجر به کمک حفر گودال دست به شکار گوزنهای شمالی (گوزن قرمز) میزدهاند. این روش حفر گودال به قدری موثر بود که سالهای سال توسط مردمان اروپا و شمال اسکاندیناوی مورد استفاده قرار میگرفت. (من که کمکسالدوله باشم، در سفرم به اسکاندیناوی برخی از گودالهای به جامانده را به چشم دیدهام.) طراحی تلههای گودالی به این شکل بود که گودالهای عمیقی بر سر راه حیوانها حفر میشد. بعد روی گودال به کمک شاخ و برگ درختان پوشانده شده و به صورت ظاهری مقاوم سازی میشد. این طوری اگر حیوان بخت برگشتهای پایش را روی شاخ و برگها میگذاشت، تالاپ! سقوط میکرد ته چاله و چون نمیتوانست از آن بیرون بیاید، آن قدر همانجا میماند تا انسانها سر برسند و به آسانی شکارش کنند. مهمترین مزیت استفاده از تلههای گودالی این بود که دیگر نمیخواست صبح تا شب دنبال گوزن و گورخر و آهو بدوی، به جایش میتوانستی بخوابی زیر سایهی درختها و سوت بلبلی بزنی و عصرها هم بروی و یکی دو شکاری که به دام انداختهای را با خودت بیاوری. نکتۀ دیگر اینکه از این تله بارها و بارها میشد استفاده کرد و نیازی به نیروی انسانی زیادی هم نبود.
تلههای چوبی و استفاده از طعمه
در همان کتاب فی فنون الشکار آمده که ابزار شکار دیگری که در عصر حجر و قرنهای بعد زیاد از آن استفاده میشد، تلههای چوبی یک طرفه و دو طرفه بود. این تلهها از هوشمندانهترین وسایل شکار زمان خود بودند. مسئله این بود که ساخت تلههای گودالی همیشه هم راهحل خوبی به حساب نمیآمد. در واقع نیاز به مهارت بالایی برای جایابی داشت. باید میفهمیدی که حیوانها بیشتر از چه مسیرهایی رفت و آمد میکنند. و دروغ چرا! یک وقتهایی سر همین تحقیقات محلی شکارچیها طعمهی شکار خود میشدند. مشکل دیگر تلههای گودالی نداشتن قابلیت جابجایی بود. انسان عصر حجر که اغلب عادت به یکجا نشیننی نداشت. برای همین مجبور بود به صورت فصلی و با هر مهاجرت دست به ساخت گودالهای جدید بزند؛ که خب وقت زیادی میگرفت. نتیجه اینکه کمکم پای ابزار شکار جدیدتری هم به میان آمد. ابزاری که به کمک خلاقیتهای فردی و همان مهمترین سلاح انسانها یعنی فکرشان طراحی و ساخته میشد. یکی از این ابزارها تلههای چوبی بود. در طراحی این تلهها از یک چهارچوب فلزی استفاده میشد که درهای آن به کمک یک ضامن بالا نگه داشته میشد. بعد نوبت قرار دادن یک طعمۀ کوچک در وسط تله بود. این طعمهها معمولاً از گوشت شکارهای قبلی فراهم میآمد و برای شکار حیوانات گوشتخوار مناسب بود. آخرین مرحله در ساخت تلههای چوبی همان انتظار بود. شکارچیها باید دم و دستگاه خودشان را جمع میکردند و میرفتند زیر سایهی درختی جایی میخوابیدند و منتظر میماندند. تا اینکه بالاخره یک حیوان زبان بستهای گیر بیاید و فریب غذای آمادۀ وسط تله را بخورد. و بعد همین که وارد تله شد، ضامن تله آزاد شود و انجا گیر بیفتد. تمام! شکار شما آماده است.
فصل سوم: حیوان علیه حیوان، شکارچی علیه شکار
به نقل از کتاب فی حقیقت الحیوانات اهلیه، نخستین حیوانهایی که انسانها موفق به اهلی کردنشان شدند، مرغان خانگی و برخی از چهارپایان بودند. که بیشتر در کارهای کشاورزی و … مورد استفاده قرار میگرفتند. اما اهلی کردن سگها از جمله مواردی بود که نقش مهمی در شکار حیوانات داشت. سگها از اساس جزء حیوانات گوشتخوار طبقه بندی میشدند و علاقۀ زیادی به شکار حیوانات کوچکتر از خود داشتند. زمانی که انسانها سگها را اهلی کردند، پیش خودشان به این فکر افتادند که شاید سگ هم بتواند یک ابزار شکار باشد. در واقع خب سگها که برای سیر کردن خودشان دست به شکار میزدند. حالا اگر همین سگها دست به شکار بزنند، اما شکار را نخوردند چه؟ این طور شد که اول بار از سگهای اهلی شده برای شکار موجودات کوچکتری مثل خرگوش بهره گرفته شد. البته استفاده از سگهای شکاری تازه شروع این کار بود. کمکم پای حیوانات دیگری هم به این داستان باز شد. اهلی کردن گرگها، بازها و حتی حیوانات وحشی دیگری مثل ببرها و پلنگها هم جزء مواردی است که در تاریخ شکار ثبت شده است. در این روش اهلی کردن حیوانها اهمیت ویژهای داشت. باید حیوانات از همان زمان بچگی پیش انسانها بزرگ میشدند و به خلق و خوی انسانها عادت میکردند. سپس برای اینکه درندهخو شوند، مدت زیادی گرسنگی میکشیدند و بعد به آنها گوشتهای شکار داده میشد. به این شکل رفته رفته این حیوانات آموزش میدیدند و در وقت بزرگسالی به عنوان یک ابزار شکار مورد استفاده قرار میگرفتند.
فصل چهارم: دنیای مدرن و سلاحهای مدرن و بهانههای تازه برای شکار
چه در عصر حجر و چه در سالهای قبل از آن، شکار یک فرایند مشخص برای فراهم کردن غذا بود. اما با شروع فرایند یک جا نشینی و استفاده از روشهای جدید شکار، انسانها یاد گرفتند که از ضایعات شکار هم استفادههای دیگری بکنند. برای مثال از رودۀ حیوانها برای ساخت بند رخت استفاده کنند. یا از پوستشان لباسهای مهمانی بدوزند و پشمشان هم که حکم نخ را برای انسانها داشت. این فرایند از جمله چیزهایی است که سالهای سال با ابزار شکار مانده و جلو آمده است. تا جایی که در دنیایی که هر روز پیشرفته شده، ارزش شکار دیگر به گوشت خوراکی آن نبود. بلکه گاهی اوقات هدف از شکار دقیقاً همان ضایعات شکار بودند. برای مثال از تلههای چوبی یا حتا گودالی برای به دام انداختن برخی از حیوانات استفاده میشود. به خصوص حیوانهایی که خز یا پوستشان حسابی تن آدمها را گرم میکرد و البته در ظاهر هم زیبایی خاصی داشت.
پایان: شب توی راهه واویلا شبی سیاهه واویلا!
از عادتهای آقای کمکسالدوله این بود که وقتی شروع میکرد به نوشتن، دیگر حواسش به دور و برش نبود. آن قدر مینوشت تا یا خسته شود و خوابش ببرد، یا اینکه یکی پیدا شود و از حواسپرتی درش بیاورد. این بار هم همین که توی پارک شروع کرد به نوشتن، دیگر یادش رفت شب مهمان دارند و باید هرچه زودتر به خانه برود. تا اینکه یک باره صدای زنگ تلفن از عالم شکار و ابزار شکار بیرونش آورد و پرتش کرد توی پارکی که چراغهایش روشن شده بود و از بس هوا سرد بود، دیگر خبری از بچههای قد و نیم قد هم نبود. کمکسالدوله از جایش بلند شد و با اولین فریادها از پشت گوشی حساب کار دستش آمد. و بعد فکر کرد ای کاش میشد همین حالا بروم شکار و یک گوزن نر را برای شام با خودم ببرم.